همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

حرکت...

حرکت.... و مانع آن. دیدن دختر کوچکت و حرکات کوچکانه او در خانه ات لذتی ناتمام است. قطعا لحظه اولین نشستن، اولین حرکت دست و پا و اولین ایستادن ها و اولین گام ها، که البته ما هنوز تجربه اش نکردیم، لحظات بزرگی است که در مقابلش همه چیز کوچک است. لحظه های بزرگ شدن و بالیدن تمام زندگیت.... حرکت... حتی اگر از نوع چهار دست و پایش هم که باشد، نعمتی است بزرگ. و ما قدر این موهبت زندگی را نمی دانیم، ولی امروز، دخترم به یاد من انداخت که باید بیشتر قدردان باشم. قدر دان نعمتی که وقتی دخترم صاحبش شد، می دانست که دیگر می رود و دیگر منتظر نمی ماند... خوشحال بود و تلاش میکرد هر آنچه که نمی تواند و هر آنجا که نمی رود را،...
24 شهريور 1392

از اون 9 تا این 9...

9 + 9  9 قشنگه، وقتی می دونی بعد از 9 ماه رنگ زندگی عوض میشه. و 9 قشنگتر شده حالا که می بینی 9 ماهۀ تو خودش رنگ زندگی رو میشناسه.... 9 قشنگتر میشه وقتی می بینی 9 ماهه تو که روزی آرزوی رویتشو داشتی، ازت توقع استقلال و آزادی عمل داره.... 9 قشنگه وقتی اولین تلاش کودکتو برای حرکت می بینه. 9 قشنگه چون  9 ماه تجربه های قشنگی داره. ... روز ی که، احتمالات دیگه، شاید و اگر و احتمال نبود، روزی که دکتر گفت رشد کردی و در کیسه جنینیت دیده شدی، روزی که اولین بار صدای قلبتو شنیدم،  زیباترین ریتم دنیا بود، روزی که تکونتو حس کردم... صدبرابر عاشق شدم. نگرانت بودم مراقبت بودم نوازشت می کردم حرف می زدم شعر می خوندم ...
1 شهريور 1392

م_____ن گشنم_____ه!

 زمان گشنگی .... کمی تعلل و تاخیر، نتیجه اش میشه این:                  اون..یکدفعه میشه این:               گردن می چرخه از اینور به اونور با شددددت.... دهن تا انتها بااااااز میشه..... اگر کمی دیگر بگذرد صداهای خفیف  تبدیل میشه به جیغغغ های بنفش از نوع نوزادیش.   توضیح نوشت: باور کنید این دو عکس از نظر زمانی باهم اختلاف چندانی ندارن. یعنی زمان دو عکسو در دیتیلز که نگاه کردم هردم یک زمان بودن، یعنی درکسری از ثانیه این اتفاق می افته....  حالا فکر نکنین ما به این دختری گشنگی میدیم... حقیقتش ما...
14 دی 1391

رسالت چهل روز گی

رسالتی که باید به انجامش رساند تا.... تا، نمی دانم چه شود. من و پدرت هم این رسالت و وظیفه خطیر را به انجام رساندیم با ماجراهایی... به اندازه ٤٠ سال! خسته شدیم... و کلی مسایل دیگه. به هرحال، بگذریم.... مهم بود. در دقایق آخر، منظورم تا قبل از بامداد تمومش کردیم. چله ات رو تو کرج زدیم. من و بابا با هم. با کلی خاطره های تلخ و شیرین. بــــــــــگم بههههههههههههههت...  من و بابایی هم، کم ماجرا نداریم. حالا همه چی درست میشه. آره، ایشالله.   اینم خواب سفید: بعد از حمام چله باقی______ در ادامه: هما جون قبل از حمام چله   هما جون در حمام چله بخار گرفته. هرچی به این باباجونت گفتم بزار یککم بخا...
9 دی 1391

پی__در سوخته !

این همون پی__در سوخته! روی دیواره که اونجا ٣٢ هفته اش بود و الان ٣٥ روزه که دنیای منه.... ...
4 دی 1391

تو... بابایی منی؟!!

تو بابای منی؟؟؟ ... - این آقاهه کیه؟   - بزار یککم فکر کنم!!!   - خیلی قیافت آشناست ... یه جا دیدمت. قبلا!!!   - اوه ه، یادم اومد   - ای بابا، دیدی مامان جون، تقصیر توهه که من فراموشی گرفتم... به من بیشتر برس. ... هما یک ماه و دو روزه در بغل بابایی. ...
1 دی 1391

ღღ........♥ 30 ♥......ღღ

ماهگرد یک ماهگیت مبارک همای من. یک ماهگیت یک شب قبل از شب یلدا و دو شب قبل از اتمام دنیا بود!!!   30 روزگیتو با شب یلدا یکی کردیم. یک لباس برات خریدم به مناسبت اونروز که مثل عروسک شده بودی. جای خیلی ها خالی بود. باباحاجی تفعلی  به لسان الغیب زد. و فکر می کنم خواجه حافظ از دل باباحاجی گفت. چون بعد از یکماه که مهمونشون بودیم با یک فرشته کوچولو،  قصد رفتن به کرج داشتیم، خیلی به این مهمون عزیز عادت کرده بودن و حافظ هم از دل باباحاجی گفت. گنج سعادتم، امید دارم که در مملکت حسن سر تاجوری داشته باشی. الهی آمین.            آن یار کزو خانه ما جای پری بود  &nb...
30 آذر 1391

همای 5 روزه 10 حالته

 هما کوچولو تو خواب می خنده. تصمیم گرفتم از این حالت عکس بگیرم که نتیجه اش شد این عکس ها... این حالات پشت سرهم بی وقفه- فکر کنم پانوروما- از هماجون گرفته شده در ٥ روزگی... با هر تیک دوربین یک حالت ثبت شده.      درادامه مطلب خود عکس ها رو بدون کولاژ ببینید...   ...
29 آذر 1391

ماه روز - متولد آبان

    یک ماه گذشت... فرشته آبانی من یک ماهه شد. یک ماه از خاص ترین و ناب ترین تجربه زندگی گذشت. لحظه دیدار با همای زندگیم... لحظه خاصِ لمس تنش... آغوش باز من و قرار گرفتن او و از شیره جانم مکیدن... لحظه ای که باورش و حسش سخت است.. گفتنی نیست این لحظه حتی درک کردنی هم نیست. خیال قشنگیست    رویاست   بهشت است آن لحظه.   فرشته کوچولو خوش اومدی منتظر اومدنت بودم تورو من خواب می دیدم    و کلیک کنید ==>> خانواده سه نفره ما .   و ادامه مطلب...               &n...
29 آذر 1391

ماه نامه 1- 1 تا 30- 29 آبان تا 29 آذر

یک ماهست که از روز تولدت می گذره و الان خانواده ٣ نفریمون با وجود تو رنگ و بویی دیگه گرفته... تغییراتی کرده که هنوز جنس این تغییراتو نمی شناسیم... ولی قشنگه ... قشنگ و سخت... سختیش نتونسته مانع لذت و شیرینیش بشه. ..... نمی دونم این تغییر برای تو چگونه است؟ خدا را بارها و هزاران بار شکر، دختر سالم و زیبایی به ما بخشیدی. و تنها می گویم به خاطر فرشته ایی که به زندگی ما فرستادی ممنونیم.  30 شب فوق العاده رو با نفس های کوچک او گذرونیم و چقدر با فکر به روزها و شبهای قشنگی که خواهیم داشت، خوشوقتیم. .... عزم کردم در این ماه نامه ها، از خصوصیات و ویژگی های بارزت در اون ماه صحبت کنم... یعنی فقط مختص همین کاره... احتمالا تا ٢٤ تا...
29 آذر 1391
1